بهار 92 تبریز
با سلام به همه دوستهای مهربونم دوست های گلم از اینکه دو ماه نتونستم مطالبم را بنویسم ناراحتم. ولی عوضش خلاصه این دو ماه غیبت را براتون توضیح میدم. این غیبت هم به خاطر دسترسی نداشتن به نت در تبریز بود. اوایل اردیبهشت ماه بود که خاله فهیمه زنگمون زد و گفت برای دایی عزت رفتن خواستگاری احتمال داره که جور بشه. قرار شد که وقتی همه چی تموم شد بهمون بگه تا ما بلیط جور کنیم برای رفتن. این بود که ما یه بلیط پرواز از اصفهان به تبریز برای روز نهم اردیبهشت خریدم که عازم تبریز بشیم. هفت هشت ماهی میشد که نرفته بودیم وحسابی دلتنگ بودیم. خلاصه روز نهم شد و من و مامانی به همراه بابایی و باباجون و مامان جون ساعت 12 از یزد راه افتادیم که بریم...
نویسنده :
مامان
19:55