نیایشنیایش، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

تک فرشته ما

تبریک عید نوروز 1392

1392/1/16 19:59
نویسنده : مامان
1,060 بازدید
اشتراک گذاری

با سلام به همه دوستهای مهربونم قلبماچ

دوست های گلم هر روزتان نوروز و نوروزتان پیروز باد.

در اول می خوام یه عذر خواهی از همه دوستهای عزیزم بکنم بابت اینکه مامانی نتونسته همون روز اول سال تبریک برای شما کوچولوهای مهربون بزاره. امیدوارم که همیشه شاد و خندان باشید. و همیشه سایه ی پدر و مادر مهربونتان بالای سر شما کوچولوهای نازنین باشه.

من در عید امسال مسافرت نرفتم و از خانواده مامانی خواستیم که اونا بیان یزد تا باهم باشیم. روز سوم عید عزیز جون به همراه عموجلیل و خاله اعظم و پسرخاله آرمین و دختر خاله ثمین اومدند خونه ما. و یه هفته ای را با ما بودندو در طول این یک هفته خیلی به من خوش گذشت. چون همش با ثمین بازی می کردم. ما در این یک هفته به آبشار دره گاهان در تفت و دیگر جاهای دیدنی یزد رفتیم. و خونه همه ی فامیل های بابایی برای عید دیدنی رفتیم. البته آب آبشار قطع بود و کمی آب از سنگ های اطراف جاری بود. بابایی میگه فکر کنم چون هنوز هوا خوب گرم نشده و برف ها هنوز آب نشدن که از آبشار سرازیر بشن. آخه بچه ها ما پارسال اردیبهشت ماه رفتیم کلی آب اونجا بود. ولی امسال که هنوز خبری نبود. با این که زیاد آب نمیومد ولی من تو کار آب بازی خودم بودم.

ما روز اول عید یعنی موقع تحویل سال خونه مادر بزرگ بابایی بودیم. و اونجا هم با معین کلی بازی کردم. حالا چند تا عکس از سفره هفت سین را براتون میزارم که شما هم ببینید...

سر سفره هفت سین

عیدتان مبارک

سال نو مبارک

در همه حال با غزل

خونه مادر همراه معین

اشاره به هفت سین

جلوی مغازه گل یاس

داخل گل فروشی

عید دیدنی کنار امید

جلوی امیر چخماق

جلوی امیر چخماق

جلوی امیر چخماق

آبشار دره گاهان

بغل پسر خاله آرمین

کنار آب

می خوام به آب دست بزنم

بغل پسر خاله آرمین

راستی بچه ها بهتون بگم از اینکه تولد بابا جون من ( بابای بابایی) یکم فروردین هست. و ما وقتی بعد از تحویل سال که از خونه مادر بزرگ برگشتیم یه تولد کوچولو برای بابا جونم گرفتیم که کیکش را عمه فاطی پخته بود و روی کیک را با مربای توت فرنگی تزیین کرده بود. منم که همیشه عضو مهم خانواده هستم و در کنار بابا جونم وایستاده بودم تا شمع فوت کنم و قشنگ دستم را می کردم تو کیک و همه مرباها را من خوردم. نمی دونید چقدر مزه داره؟؟؟

دست کردن تو کیک

کنار مامان جون و بابا جونم

بغل باباجون

خندیدن بابا جون به کارهای من

بله دوست های عزیزم کلی هم کادو اون شب به من داده شد که:

بابا وحید:پنجاه هزار تومان ومامان فرشته:لباسهایی که تو تولد باباجون پوشیدم.

باباجون:پنجاه هزار تومان و مامان جون و عمه وحیده و عمه فاطی:یه پالتوی خیلی خوشگل و قابلمه مسی که مامانی برام تو اون غذا درست کنه و کالسکه برای غزلم. و عمو حمید(شوهر عمه وحیده) سه دست لباس خوشگل.

عیدی گرفتن از بابایی

لذت کادو باز کردن

پالتوی خوشگلم

لذت باز کردن کادو

رقصیدن با لباسها

کنار آینه میرم تا عکس خودم را ببینم

خوشحال

دوست های عزیزم چون مامانی در مورد شب چهارشنبه سوری مطلبی ننوشته بود حالا چند تایی عکس از اون شب را براتون میزاره...

شب چهارشنبه سوری دوست بابایی عمو احسان به همراه خاله سمیه و درسا جون اومدن پیش ما و تو کوچه ما آتیش روشن کردیم. منم حسابی با بابایی از روی آتیش پریدم. و چند تا ترقه آبشار که بابایی خریده بود را روشن کردیم.

کنار درسا جون

کنار آتیش

کنار آتیش 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)