پوشیدن دمپایی مامانی و خرابکاری
با سلام به همه دوست های مهربونم
دوست های نازنینم شما خودتون میدونید که چه حالی میده وقتی دمپایی های مامانی را برمیداری و پا می کنی؟؟؟ آره بابا اونوقت کاملا احساس بزرگ شدن می کنی. هفته پیش پنجشنبه ٢٩/٠١/٩٢ روز عقد پسر خاله بابا وحید بود و قرار بود که ساعت ٥ بعد از ظهر بریم اونجا. صبح مامانی داشت کارهاشو می کرد تا زودتر بتونه منو بخوابونه که عصر اونجا سر حال باشم. عمه فاطی اومد بالا و به مامانی گفت اگه می گی من نیایش را ببرم حموم که زودتر نهار بخوره و بخوابه.این بود که اون روز برای اولین بار با عمه جون رفتم حموم و یک ساعت تو حموم بودم. اینقدر آب بازی کرده بودم که دیگه خسته شده بودم و ظهر زود خواب رفتم. خلاصه وقتی که از حموم در اومدم و اومدم بالا دیدم مامانی هم داره موهاشو سشوار میکنه و منم رفتم دنبال کارهای خودم. اولش رفتم سراغ دمپایی های مامانی و همش سعی می کردم که خوب پا کنم و باهاش راه برم که بالاخره یه جورایی موفق شدم. و بعدشم که چشتون روز بد نبینه بدون اینکه مامانی بفهمه رفتم سراغ رژ مامانی و کلا با انگشتم توش را خالی کردم و مالیدم به کل صورتم. بله اینم از کارهایی که من کردم در طول یک ساعتی که مامانی حواسش بهم نبود.
حالا عکسام را نگاه کنید...