نیایشنیایش، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

تک فرشته ما

پوشیدن دمپایی مامانی و خرابکاری

1392/2/2 18:11
نویسنده : مامان
2,117 بازدید
اشتراک گذاری

با سلام به همه دوست های مهربونم قلبماچ

دوست های نازنینم شما خودتون میدونید که چه حالی میده وقتی دمپایی های مامانی را برمیداری و پا می کنی؟؟؟ آره بابا اونوقت کاملا احساس بزرگ شدن می کنی. هفته پیش پنجشنبه ٢٩/٠١/٩٢ روز عقد پسر خاله بابا وحید بود و قرار بود که ساعت ٥ بعد از ظهر بریم اونجا. صبح مامانی داشت کارهاشو می کرد تا زودتر بتونه منو بخوابونه که عصر اونجا سر حال باشم. عمه فاطی اومد بالا و به مامانی گفت اگه می گی من نیایش را ببرم حموم که زودتر نهار بخوره و بخوابه.این بود که اون روز برای اولین بار با عمه جون رفتم حموم و یک ساعت تو حموم بودم. اینقدر آب بازی کرده بودم که دیگه خسته شده بودم و ظهر زود خواب رفتم. خلاصه وقتی که از حموم در اومدم و اومدم بالا دیدم مامانی هم داره موهاشو سشوار میکنه و منم رفتم دنبال کارهای خودم. اولش رفتم سراغ دمپایی های مامانی و همش سعی می کردم که خوب پا کنم و باهاش راه برم که بالاخره یه جورایی موفق شدم. و بعدشم که چشتون روز بد نبینه بدون اینکه مامانی بفهمه رفتم سراغ رژ مامانی و کلا با انگشتم توش را خالی کردم و مالیدم به کل صورتم. بله اینم از کارهایی که من کردم در طول یک ساعتی که مامانی حواسش بهم نبود.

حالا عکسام را نگاه کنید...

دست کاری دستبندم

کنار سفره عقد

دمپایی پوشیدن

خودم بلدم

دوست دارم دمپایی بزرگ پا کنم

میگم مال منه

به مامانی میگم جیش کردم

اینم غزل جونم

می خوام ببینم غزل جیش کرده

دست کاری رژ مامانی

مگه چیکار کردم؟؟؟

خوشگل شدم؟؟؟

رژ نابود شده

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

عمه
3 اردیبهشت 92 16:42
نفسمی که اینقد شیطون شدی جونممممممممم عاشقتم هزار تا می بوسمت ایشالا عروسیت جونم


مرسی عمه جونم منم برای شما بوس می فرستم. ایشالله دانشگاه رفتنم.
مانلی مادر باران
8 اردیبهشت 92 19:45
کیف میکنم از شیطونیهات طفلکی مامان چقدر طول کشید تا اون روژ لبا رو پاک کنهدخملک شیطونو ببوسین


مرسی خاله جون. شما هم باران جون را ببوسین.