نیایشنیایش، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

تک فرشته ما

شیرین کاری های نیایشم در طول 18 ماهگی

1391/12/12 18:09
نویسنده : مامان
525 بازدید
اشتراک گذاری

با سلام به همه دوستهای مهربونم ماچقلب

دوست های گلم تو این یک ماه ( 18 ماهگی ) کارهای زیادی انجام دادم که چند تا از با مزه هاشو برای شما می نویسم...

یه روز صبح عمه فاطی رفته بود بیرون و منو و مامانی هم بالا بودیم که دیدیم عمه اومد بالا و یه کارتون تو دستش هست. وقتی کارتون را گذاشت رو زمین دیدم که دو تا جوجه توشه که با دیدنشون داد میزدم: جیک جیک

با اینکه خیلی دوسشون داشتم ولی ازشون می ترسیدم. اصرار می کردم که عمه از کارتون بیاره ببیرون و وقتی که از کارتون میاورد بیرون جوجه ها میدوییدن طرف من و من هم گریه می کردم و می گفتم: پا پا و خودمو مینداختم تو بغل مامانی. وقتی صداشون را میشنیدم که از پایین میاد به مامانی می گفتم:بغل بغل و اشاره به پنجره پاسیو می کردم که ببینمشون.خلاصه خیلی با مزه بودن.

از اینکه میگم بودن برای اینه که یک هفته بیشتر دووم نیاوردن و مردن.

حالا چند تا عکس از منو و جوجه ها را ببینید... niniweblog.com

ناز کردن جوجه

دوست دارم بابایی تو دستش بگیره

میگم جوجه بیاد جلوی پای من

دوسشون دارم

تماشای جوجه ها

niniweblog.com

دیگه براتون بگم که یه روز عصر هم مامانی داشت تلویزیون میدید و منم هی کنترل را بر میداشتم و میزدم کانال دیگه ای. وقتی مامانی دید که نمی تونه برنامشو ببینه دستهای منو کرد تو شلوارم و زندونیم کرد که دیگه نتونم کنترل را بردارم.

اینم چند تا عکس از این شیرین کاریم...

دست های زندونی شده

ای بابا چه کاریه؟؟

نمی تونم در بیارم

بله دوست های عزیزم دیگه براتون بگم از اینکه مامانی لباسهای شسته شده رو میزاره رو میز اتو که هر وقت تونست اونارو اتو کنه و منم میرم همشونو میریزم رو زمین و می خوام که بپوشم.

پخش کردن لباس ها

بقیشو می خوام

الان جم میکنم

بابا کاری که نکردم

می خوام بپوشم

niniweblog.com

اینم از کلاه پوشیدنم

خودم بلدم

بالاخره موفق شدم

و براتون بگم از اینکه عاشق مجله و جدول های  مامانی هستم و وقتی مامانی می خواد جدول حل کنه میرم خودکار را ازش میگیرم و میگم: جه جش یعنی برام چش چش دو ابرو بکش. با اینکه مامانی برام دفتر نقاشی و مداد رنگی خریده ولی دوست دارم جدول مامانی را خط خطی کنم. 

مجله خوندن

خوشحال

ورق زدن مجله

niniweblog.com

وقتی غذا می خورم ارگم را میذارم تو بغلم و خم میشم روش و با شکمم دگمه هاشو فشار میدم و آهنگ میزنم.

غذا خوردن به همراه ارگ

برام جالبه

بغل بابایی سر میز

خوابیدن رو تختم

تختمو دوست دارم

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مانلی مادر باران
13 اسفند 91 0:41
ماشالا نیایش شیطون و گل و مامانش که انقدر باهوشه من بخ عقلم نمیرسید دست باران رو بزارم تو شلوارش اذیتم نکنه . راستی منم خیلی جدول دوست دارم یه پا حرفه ایم . نیایش گلمم ببوسین


مرسی خانمی. آره چه کنیم لازمه از دست این شیطونا بعضی وقت ها مخمونو به کار بندازیم. شما هم باران جون را ببوسید.
عمه
14 اسفند 91 16:49
نفس عمه قربونت برم عاشقتم که اینقد شیطون شدی جونم که هر وقت وبلاگتو می بینم غصم می گیره که ازت دورم فدات بشم تک گل من میبوسمت


مرسی عمه جونم. منم شمارو می بوسم. باشه عمه جونم عوضش عید دو هفته پیش ما هستی.
عمه
14 اسفند 91 16:52
قربون اون مجله خوندنت بشم عشقم..


خدا نکنه عمه جونم. منم شمارو خیلی دوست دارم.
مامان سویل
16 اسفند 91 9:40
سلام شیطونه خاله عسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسلللللللللم
راستی گلم تبریز اومدنی مادر خدمتیم


علیک سلام خاله جون. مرسی عزیزم چشم حتما. منم مشتاق دیدارم.
مامان ثمین
23 اسفند 91 13:59
عزیزم شما چقدر نازی پیش ماهم بیاین خوشحال میشیم
مامان ثمین
23 اسفند 91 16:56
سلام عزیزم مرسی ازحضورت


سلام خانمی خواهش می کنم.