دوست پیدا کردن نیایش
با سلام به همه دوستهای مهربونم
دوست های عزیزم هفته پیش یکشنبه 22 بهمن ماه که تعطیل بود. دوست بابا وحید با خانمش از تهران مهمون اومده بودند خونه ما و سه روزی با ما بودند. منم سریع باهاشون دوست شده بودم و کلی خوشحال از اینکه تو خونه تنها نیستم و کسی هست که با من بازی کنه. خاله گلسا خیلی باهام بازی می کرد و منم دوسش داشتم. انگشترشو می کرد تو دست من و می گفت برو به مامانی نشون بده منم با شور و شوق مامانی را صدا میکردم که ببینه چی دارم.
بچه ها خاله گلسا دندون پزشک هست. وقتی دندونای منو دید که کمی سیاه شده به مامانی پیشنهاد داد که دیگه بهم قطره آهن نده ولی عوض اون چیز طبیعی بهم بده که دندونام بیشتر از این خراب نشه. آخه میگفت اگه خیلی خراب بشه و من دندون درد بشم دکتر مجبور میشه که منو بی هوش کنه تا دندونام را درست کنه.
حالا پیشنهادی که داده: باید قلم گوسفند و یا گاو را حداقل 24 ساعت بپزیم با شعله خیلی کم و اگر هم آبش کم شد میشه که روش آب بریزیم و تا 48 ساعت جا داره که پخته بشه. بعد کمی که آبش موند از صافی رد میکنیم و میزاریم که سرد بشه و چربی روش را جم کرده و ژله ای که تهش مونده را روزی یک قاشق عوض قطره آهن به غذای بچه های گلمون میریزیم. تا یک هفته هم میشه که تو یخچال نگه داریم. و روزی حتما 20 دقیقه بچه های نازنینمون را جلوی آفتاب مستقیم ببریم.
خلاصه بچه ها ما اون سه روز را با خاله و عمو همش بیرون بودیم. بازار قدیمی و هتل سنتی رز و پیتزا نوژ رفتیم که تو پیتزا فروشی من با یه پسر که اسمش علی بود دوست شدم و همش بهش می گفتم : دلی دلی
راستی بچه ها شما هم مثل من به این راحتی با بچه ها دوست میشین؟؟؟
اینم عکس های من و دوستم علی...