شیطنت های یک سالگی
با سلام به همه دوستهای مهربونم
دوستهای خوبم تولدم را گرفتند وحالا دیگه من یک سال بزرگتر شدم و کلی هم نسبت به قبل شیطون تر. یعنی از وقتی که راه افتادم برای خودمحسابی حال می کنم و هر کاری که دوست دارم انجام میدم. میرمداخل کابینت های مامان را خوب بهم میریزم. ازچیزی هم که خوشم بیاد بر می دارم و باهاش بازی می کنم. به خاطر اینکه من نتونم کابینت ها را باز کنم بابایی چسب کاغذی پهن خرید و به همه درهای کابینت چسب زد. ولی من اینقدر درهای کابینت را می کشم وزور میزنم که بالاخره چسب ها باز میشن و من کار خودم را می کنم. وقتی بابایی دید که فایده ای نداره دوباره چسب ها را باز کرد.
کتاب های توی اتاقم را میریزم و کمی که بازی کردم ول می کنم و میرم دنبال یه چیزه دیگه. بابایی هم برام یه تاب خریده و وسط اتاقم وصل کرده. منم که عاشق تاب بازی هستم و حسابی حال می کنم.
وقتی مامانی می خواد سبزی پاک کنه منم دوست دارم که دست به سبزی ها بزنم و همه ی سبزی هارامی پاشموسط آشپزخونه.
رو فرشی هایی که مامانی به خاطر من روی فرش ها پهن کرده تاوقتی چیزی میریزم فرش ها کثیف نشه. من خودم همه اونارو جمع می کنم.
خلاصه می خوام بگم که یعنی بزرگ تر شده ام و می تونم تو کارهای خونه به مامانی کمک کنم.
راستی بچه ها چون موهام کمه و مامانی هم حساس (آخه دخترم و با کلی ناز و ادا)به خاطر همین موهام را ماشین کردند. تا شاید کمی پر پشت تر بشه.