16 ماهگی کوچولوووووی مامان
با سلام به همه دوستهای مهربونم م
دوستهای عزیزم روز به روز که ما کوچولوها بزرگتر میشیم کارها و دردسرهامونم زیاد میشه. دیگه نباید با مامانی و بابایی بخوابیم و باید یاد بگیریم که خودمون تنهایی تو اتاق خودمون لالا کنیم.
به خاطر همینم مامانی و بابایی تصمیم گرفتند که منو تو اتاق خودم بخوابونن ولی چون شبها از پنجره اتاقم کمی باد تو میاد و سرد میشه دیگه تو اتاقم نمی برن. الان چهار روزی هست که من جدا از اونا می خوابم. شب اول تو تخت و پارکم که بغل تخت مامانی اینا هست خوابیدم ولی چون راحت نمی تونستم تکون بخورم و همش به تور تخت می خوردم و گریه می کردم برای همین از شب دوم مامانی برام تشک پهن می کنه پایین تختشون و من اونجا لالا می کنم. شبا هم که شیر می خوام مامانی بیدار میشه منو بغل می کنه بهم شیر میده و دوباره سرجام می خوابونه.
راستی قبلا تا شب ساعت 11 - 12 نمی خوابیدم و دنبال شیطنت بودم و عوضش صبح تا ساعت 10 - 11 می خوابیدم. ولی حالا مامانی صبح ساعت 8 - 9 که بیدار میشم و شیر می خوام دیگه بهم شیر نمیده که بیدار بشم. ظهر هم بیشتر از یک ساعت و نیم نمی ذاره بخوابم که شب زودتر بخوابم. و بالاخره حالا شبا تا ساعت 10 دیگه لالا می کنم.
کلمات جدیدتری هم یاد گرفتم:
گل: دل موز: مو مو: مو
ساعت: دا بای بای: بابا دی در: د در
لطفا برای دیدن عکسام به ادامه مطلب بروید...
سس را ریختم روی شلوارم و روی زمین و با چه چه می خورم.